تحلیل و بررسی فیلم May December
مِی دسامبر [May December] یک فیلم درام آمریکایی محصول ۲۰۲۳ به کارگردانی تاد هینز است. این فیلم تا حدودی با الهام از سرگذشت «مری کی لتورنو» ساخته شد و داستان آن دربارهی بازیگری است که برای ملاقات و بررسی زندگی زنِ جنجالبرانگیزی به جورجیا سفر میکند که این زن بهخاطر رابطه با پسری ۱۳ ساله که بعدها همسرش شد، رسوا و زندانی شده بود. داستان این فیلم حول محور سه شخصیت میچرخد: گریسی [جولیان مور]، جو [چارلز ملتون]، و الیزابت [ناتالی پورتمن]، که هر کدام نماینده لایههای متفاوتی از واقعیت، هویت، و قدرت هستند. این سهگانه شخصیتی، بستری برای بررسی مفاهیم پیچیدهای را فراهم میکند که در ادامه به آنها میپردازیم.

1) اگزیستانسیالیسم و جستجوی هویت: قربانی شدن در چرخهی سرکوب.
فیلم با تمرکز بر شخصیت جو [قربانی رابطهی نامتعارف با گریسی] به مسئلهی جبرگرایی اجتماعی و ازخودبیگانگی میپردازد؛ جو که در کودکی مجبور به پذیرش نقشهای نابالغانه [مراقبت از خواهر و پدر] و فقدانِ حمایت عاطفی شده است، به قربانی ساختارهای خانوادگی و اجتماعی تبدیل شده و در بزرگسالی نیز در نقش «کودکی ابدی» باقی میماند. جو بهجای خلقِ هویت خود، به نقشهایی تن میدهد که جامعه یا گریسی برایش تعیین کردهاند. از نگاه سارتر، انسان ذاتاً آزاد و مسئول خلق هویتِ خود است، اما جو در این فیلم، بهجای پذیرش این آزادی، در «خودفریبی» [Bad Faith] غرق میشود، او بهطور مداوم نقشهایی را میپذیرد که دیگران برایش تعیین کردهاند. سارتر این فرار از آزادی را «خودفریبی» مینامد، جو با وانمود کردن به اینکه «انتخابی ندارد»، از مسئولیتِ ساختن هویتِ واقعی خود شانه خالی میکند؛ حتی زمانی که الیزابت از او میپرسد «آیا احساس میکنی قربانی شدهای؟»، جو پاسخ مبهمی میدهد که «نمیدانم… همه چیز پیچیده است»؛ این پاسخ، نشانگر امتناع او از مواجهه با حقیقتِ وجودی خود است.
استعارهی پروانهها در فیلم [پرورش پروانه توسط جو] نمادی از دگردیسی [Metamorphosis] ناتمام است و پروانههای او که هرگز از پیله خارج نمیشوند، نمادی از رشد متوقف شده اوست؛ درست همانطور که جو در چرخهی سرکوبِ کودکی و ازدواجِ نامتعارفش محبوس مانده و رشد نکرده است. این نماد سازی را میتوان در در صحنهی دیگری که جو به آینه خیره شده است و با انگشتش روی بخارِ آینه شکل یک پروانه میکشد را به شکل صریحتری دریافت کرد؛ این تصویر، نمادی از میل ناخودآگاه او به دگردیسی است، اما پروانهی ترسیم شده پس از مدتی محو میشود، همانطور که در فرآیند فیلم آرزوی تغییر برای او ناپدید میگردد.
۲) روانکاوی فرویدی و ترومای کودکی: بازی قدرت در رابطه.
فیلم با واکاویِ گذشتهی گریسی و جو، به روانکاوی فرویدی از رابطهی آنها میپردازد. گریسی، بهعنوان کسی که مرزهای اخلاقی را میشکند، نقش «ابرقدرت نمادین» را ایفا میکند که میل خود را بر جو تحمیل مینماید. این رابطه را میتوان با مفهوم «عقدهی ادیپ معکوس» تحلیل کرد؛ جو که از حمایت عاطفی خانواده محروم بود، گریسی را بهعنوان جایگزینی برای نقش مادر/معشوقه میپذیرد. از دیدگاه فروید، «عقدهی ادیپ» به میل ناخودآگاه کودک به والدِ جنسِ مخالف و رقابت با والدِ همجنس اشاره دارد؛ اما در مورد جو، این پویایی به شکل معکوس عمل میکند و او که در کودکی از حمایت عاطفی مادرانه محروم بود تلاش میکند این خلأ را با جستجوی جایگزینی برای مادر پر کند؛ این انتقال، یادآور مفهوم «عقدهی ادیپ معکوس» است، جایی که کودک بهجای رقابت با پدر، به دنبال جایگزینی مادر با یک ابژهی عشقِ تحمیلی است.
از سوی دیگر، الیزابت بهعنوان بازیگری که برای نقش گریسی تحقیق میکند، به آینهای از ناخودآگاه جمعی تبدیل میشود. او با موشکافی گذشته، واقعیت سرکوبشده را به سطح میآورد، همانگونه که فروید از روش «تداعی آزاد» برای کشفِ تراماهای پنهان استفاده میکرد. صحنههایی که الیزابت در تنهایی نقش گریسی را تمرین میکند، نشان دهندهی تضاد بین واقعیت و بازنمایی است؛ فیلم با استفاده از تکنیک «بازی در بازی»، مرز بین واقعیت و اجرا را محو میکند. الیزابت نه تنها نقش گریسی را بازی میکند، بلکه در فرآیند تحقیق، خود به شکارچیِ حقیقت تبدیل میشود که با دستکاری احساسات جو، به اطلاعات دست مییابد. از منظر فلسفی، این رویکرد یادآور ایدهی «مرگ مؤلف» بارت است، حقیقتِ زندگی گریسی و جو نه در خودشان، بلکه در بازنمایی الیزابت [و در نهایت، در فیلمی که تماشا میکنیم] شکل میگیرد. حتی صحنههای به ظاهر واقعیِ زندگی آنها، تحت تأثیر نگاهِ الیزابت بازسازی شده است.
۳) نقد جامعهشناختی: تابوها و هنجارهای جنسیتی.
نویسنده و کارگردان در این فیلم با تمرکز بر رابطهی گریسی و جو، تابوهای جنسیتی را به چالش میکشند. در حالی که جامعه گریسی را بهعنوان «شکارچی» محکوم میکند، فیلم نشان میدهد که او خود قربانی ساختارهای پدرسالارانه است. گریسی برای فرار از زندگی یکنواخت و سرکوبگرانهی خود، به رابطه با جو پناه میبرد؛ حرکتی که میتوان آن را با نظریهي «زن به مثابه دیگری» سیمون دوبووار تحلیل کرد، زنی که برای اثبات وجود خود، به ابژهسازی دیگری متوسل میشود. دوبووار معتقد است، زنان در جوامع مردسالار به ابژههای جنسی یا مراقبتکنندگان خانوادگی تقلیل مییابند، اما گریسی با معکوس کردن این نقشها، خود را به سوژهای تبدیل میکند که میل خود را بر دیگری تحمیل مینماید. دوبووار تاکید میکند که سلطهی مردانه نه تنها توسط مردان، بلکه توسط زنانِ درونیسازی کنندهی ایدئولوژیِ مردسالار نیز اعمال میشود؛ که همین نکته باعث میشود تا گریسی برای فرار از جایگاه سنتی زن، به بازتولید الگوهای مردسالارانه روی آورد و جو را به «دیگریِ» جدید تبدیل کند. در این ساختار جو، به عنوان مردی از طبقهی کارگر، به «دیگریِ» گریسی تبدیل میشود؛ فردی که هویتش توسط قدرتِ نمادین او تعریف میگردد.
۴) مالیخولیا و سبک بصری: تقابل نور و تاریکی.
فیلم با استفاده از نور مهآلود و فضای ساحلیِ بهظاهر آرام، تضاد بین ظاهر و باطن را تقویت میکند. این سبک بصری، که یادآور ملودرامهای «داگلاس سیرک» است، بهعنوان استعارههایی از فریبندگیِ ظواهر عمل میکند. همچنین، موسیقی تند و تیز فیلم با ایجاد تنش دائمی، حس انتظار برای فروپاشی را القا میکند، گویی تماشاگر دائماً در انتظارِ فروپاشی قریبالوقوع است. این رویکرد را میتوان با مفهوم «سینمای اضطراب کریستین متز» مرتبط دانست، که در آن تماشاگر در وضعیتِ تعلیقی میان واقعیت و توهم قرار میگیرد.
جمعبندی: اثری بینابینِ ستایش و نقد.
May December با ترکیبِ عناصر روانکاوانه، فلسفی، و جامعهشناختی، فیلمی است که مرز بین قربانی و متجاوز را محو میکند. اگرچه ضعفهای تکنیکی و نمادپردازیهای سطحی [مانند استفاده افراطی از استعاره پروانهها] از عمق اثر کاسته است، اما بازی درخشان بازیگران [به ویژه چارلز ملتون در نقش جو] و پرداخت پیچیده شخصیتها، فیلم را به تجربهای تأملبرانگیز تبدیل میکند.
در این ساختار فیلم بهمثابه آینهای از بحرانهای اخلاقیِ مدرن عمل کرده و مخاطب را وادار میسازد تا پرسشهایی اساسی درباره ماهیتِ هویت، قدرت، و حقیقت را مطرح کند؛ همانطور که الیزابت در پایان فیلم، در حال تمرین نقش گریسی، مرز بین واقعیت و اجرا را محو میکند، تماشاگر نیز درگیر چند پرسش میشود که
آیا هر حقیقتی، در نهایت، یک اجراست؟
آیا جو واقعاً قربانی است، یا خود در بازتولید چرخه سرکوب مشارکت دارد؟
آیا میتوان از چرخهی سرکوب و تکرار تراما رهایی یافت؟
ارادتمند، خلیل پورخاتمی
18 فروردینماه 1404
منابع اصلی و مراجع تحلیلی مورد استفاده در تحلیل فلسفی و سینمایی فیلم May December:
«جنس دوم» (۱۹۴۹) – سیمون دوبووار
«هستی و نیستی» (۱۹۴۳) – ژان پل سارتر
نظریههای روانکاوی فروید
مقالات تحلیلی دربارهٔ سینمای تاد هینز

